پسر عزیزمون مهرســــــــــام

عزیزانم خوش اومدین

ای جونم 28 هفته شده گل پسـرم

پسری عزیزم من و تو با موفقیت وارد هفته بیست و هشت از دوران جنینی ات شده ایم و این روزهای شیرین را یکی پس از دیگری پشت سر می گذاریم و من با آنکه برای دیدنت لحظه شماری می کنم  اما بغض فکر کردن به تمام شدن این روزها را هم نمی توان پنهان کنم. تو لگد می زنی و من با فکر به اینکه این روزها تمام می شوند سعی می کنم همه شیرینی آن لحظه را در وجودم مزه مزه کنم. پسرک آرام بخش من از زمانی که قدم های کوچکت را درونم گذاشتی، از زمانی که مثل یک معجزه زیبا درونم ماندی ،از حس اولین حرکتت و از اولین بار شنیدن صدای قلبت خوشبختی با هم عمق و ابعادش در وجود من جای گرفت. عزیزم، همین طور قوی و آرام به رشدت ادامه بده تا وقتش، که دنیا خودش رو برای ورودت آما...
1 مهر 1394

عشقولکم اولین خرید لباست مبارک ...

  سلام پسر مامانی  امروز من و باباجونی برای دیدن مدلهای تخت و کمد رفتیم , از چند مدل خوشمون اومد  قرار شد برای آخرای آبان بریم سفارش بدیم تا برامون آماده کنه ... بعدش به مغازه لباس کودک رسیدیم خواستیم نگاهی به لباسها بندازیم ولی از دو مدل لباس خونگی خوشم اومد و برات خریدم  منکه خیلی خوشم اومد باباجونی هم همینطور ... مغازه سیسمونی چون کنارش بود یه سری به اونجا هم زدیم اخه خیلی ذوق و شوق خرید لوازمت رو دارم انواع کریر و عروسکها و روروئک و ظرف غذا و خیلی چیزای دیگه رو دیدیم ... دوس داشتم همه مدلها رو برات بخرم  ولی خب یه خورده زوده هنوز ... توراه برگشت به خونه چشمم به ذغال اخته خورد ک بد...
28 شهريور 1394

کادوی بابا جونی برای من و مهرســـــام جونم

امروز وقتی باباجونی از سرکارش برگشت منو غافلگیر کرد  اول وسایل خوراکی ک از خونه مادرجون مریم آورده بود رو وارد آشپزخونه کرد بعد از چند دقیقه یه دسته گل خوشگل برامون آورد واقعا زیبا بود این اولین دسته گلی بود ک باباجونی تو طی این مدت برام گرفته بود...منم که عاشق گلم خیلی خوشحال شدم  ‌‌♥مـــــمنونم  مهــــــــــدی عزیزم  همسر خوب و مهربانم ♥ مامان جونی عکس گل رو برات میزارم تا ببینی   ⇩⇩⇩     ...
28 شهريور 1394

ورود به بیست و هفت هفته ات مبارک عزیز دلم

سلام مهـرسام جونـم , سلام عسلم، سلام جيگرم، دورت بگردم خوبي ماماني. عزيز مامان اوضاع احوالت خوبه؟ دردونه مامان و بابا، همه چيزم، همۀ زندگيم، اميدم ، دارم لحظه شماري مي كنم تا اين ۳ ماه و چند روز باقيمانده زودتر برود و بتونم ببينمت و تو آغوشم بگيرمت و بوسه بارانت كنم. همه بهم ميگند الان دوره خوشيت است و خوب بخواب و استراحت كن ، بچه كه به دنيا اومد نمي ذاره پلك روي هم بذاري. اما من همین الانشم خیلی کم خوابم و  دوست دارم زودتر اين روزها و ساعت ها بگذرد و تو عزيز دلم سر وقت خودت به دنيا بيايي و زودتر دردانه ام را ببينم. ماماني الان تو هفته بیست و هفت  هستي. تکون خوردنهات شدت پیدا کرده ,  صبحها تا منو بیدار نکنی و ...
25 شهريور 1394

♡♥ ورود وجود نازنینت ب هفته ۲۶‌‌ ♥♡

سلام خوشگل مامان , سلام مهرسـام مامانی حالت خوبه عشــقم؟ این روزها که می گذره بیش از پیش احساس وابستگی دلبستگی و دلتنگی برایت می کنم . ساعت ها به دلم خیره می شوم و غرق گفتگو با تو ... تو هم در پاسخ با حرکاتی زیبا دلم را نوازش می کنی . گاهی که دلم گرفته آنچنان ضربه ای نثارش می کنی که هر چه ناراحتی است فراموشم می شود ... این روزها خیلی احساساتی شدم، به تلنگری اشکم در میاد...  گاهی که در میان جمعم چنان خود نمایی می کنی که من در میان جمع و دلم جای دیگر است ...  نمی دانم کسی می فهمد حالم را یا نه ! دلم تنگه برای دیدنت  مامانی الان تو هفته ی 26 هستیم. 26 هفته گذشت. باورت می شه تویی که اون اوایل فقط یه توده ی ریز سل...
20 شهريور 1394

‌‌♥♥♥ وارد 25 هفته شدی مهرســـــام جونم ♥♥♥

سلااام  عزیز دلم دیروز 24 هفتمون تموم شد و ایشالا از امروز هفته ی 25 شروع میشه .... گل نازم تقریباً هر روز با تکونات خودتو به مامان نشون میدی و گاهی که چند ساعت تکون نمیخوری بی اختیار نگران میشم و دستمو میزارم رو شکمم و آروم آروم تکونت میدم و صدات میزنم و ازت خواهش میکنم که تکون بخوری  اون موقع ها صدای مامان رو میشنوی ؟! از همون روزی که خدا تو رو به ما هدیه داد ، ازش خواستم که فرزند صالح ، سالم و زیبایی بهمون بده ... یه پسر خوشتیپ و با شخصیت  واااااای خدایا چقدر بی قرارم واسه دیدن و بغل کردنش 18 همین ماه نوبت دکتر دارم ... برای جفتم ک پایینه کمی نگرانم ... انشاالله ک بالا رفته باشه /. مامان جونی انشاالله ...
11 شهريور 1394

وارد 24 هفته شدی جیگرم

حساب کتاب روزها از دستم در رفته همین طور روزا دارن می گذرن و سرعت عجیب گذشتن ثانیه ها آدم و متعجب می کنه... وجود یه بچه آدم و متحول میکنه به خاطرش هر کاری رو می کنی و حتی بدترین احساسات رو دور می ریزی... فکر نکنم که باور کنی  روزی اینقدر کوچیک بودی و به مادر نزدیک همون طور که برای من باور کردنی نبود... سلام عشق مامن و باباجونی خوبی گل پسرم تاج سرم؟ البته با تکونایی که میخوری نشون میدی که خوب خوبی شکر خداااااااا   گلم امروز وارد هفته  24 شدی دیگه 15-16 هفته دیگه گل پسرم زمینی میشی...هورااااااا مهرسـامم حسو حالم طوریه که اصلا نمیتونم وصف کنم.خیلی حس خوبی دارم. مهرسـام  کوچولوی خودم خیلی خیلی د...
4 شهريور 1394

انتظار شیرینم ...

این چند ماه که منتظرت بودم به اندازۀ چند سال نگذشت به اندازۀ همین چند ماه گذشت اما فهمیدم ماه یعنی چه روز یعنی چه لحظه یعنی چه این چند ماه گذشت و فهمیدم گذشتن، زمان، انتظار یعنی چه ...
1 شهريور 1394

عشق مامان و بابا _ وارد 23 هفتگی شدی

هفته ها همین طور دارن پشت سر هم می گذرن... چشم به هم بذارم این روزا هم می گذرن و پسر نازم می یاد تو بغلم... دلم می خواد از این روزا حسابی کیف کنم و لذتش و ببرم چون معلوم نیست که این روزا تکرار بشن یا نه !  پسر ما که از الان تابلوئه به صدای باباش کلی عکس العمل نشون می ده و وول می خوره... نمی دونین باباش چه ذوقی می کنه!! اینروزا کم کم راه رفتن برام سخت میشه وقتی زیاد سرپا هستم کمرم درد می گیره و بهم فشار می یاد... الان توی اوایل ماه شش هستم و 3 ماه دیگه بیشتر نمونده ... راستش کمی می ترسم اما زیاد به تهش فکر نمی کنم سپردم به خوده خدا خودش بهتر می دونه چی به صلاحمونه ... لگدهات و وول خوردنهات تو این هفته خی...
28 مرداد 1394